دلنوشته های مامان ثنا در روز آخربارداری
سلام دختر نازم ،الان ساعت 23.20 روز 92/11/09 میباشد و من فردا صبح ساعت 6.45 باید برای زایمان بیمارستان باشم ،مامانی دلم نیومد شب آخری بخوابم و از احساساتم برات ننویسم ، از یه لحاظ خوشحالم که تو فردا تو بغل مامان هستی و همش ذوق میکنم و دوست دارم ببینم چه شکلی هستی و از یه طرف هم از درد زایمان میترسم و از صبح استرس دارم ،نمیدونم اصلا چه جوری همه این احساسها ا در کنار هم داشتن برات توصیف کنم ولی انگا بین زمین و هوا هستم ، اصلا باورم نمیشه که منم دارم مادر میشم شاید وقتی یه روز بزرگ شدی و مادر شدی اون موقع منو درک کنی راستش از یه لحاظ خوشحالم که سبک میشم ولی...
نویسنده :
مامان ثنا
16:59